سیروس پرهام در بررسی کتاب قالی های ایرانی ، اثر مایکل هیلمن که آن را پنجمین کتابی می داند که تا کنون فرش شناسان مغرب زمین به استقلال و بطور أخص درباره قالی ایرانی به چاپ رسانده اند در بررسی فصول چهارم و پنجم کتاب مذکور که به ترتیب با عنوان های «سمبولسیم در طرح و نقش قالی ایرانی معاصر » و «قالیهای ایران و جامعه ی ایرانی » می باشد چنین می نویسد :
« مایکل هیلمن در سر آغاز فصل چهارم ، این نظریه کهنه را که تا چند دهه ی پیش قالی شرقی را در زمره ی صنایع دستی تزیینی و مصرفی قرار می داد و جایگاهش را فروتر از آثار هنری می دانست ، بار دیگر مردود می شمارد . او با استدلال منطقی و با شاهد آوردن نظریه پردازانی چون اریک شرودر و سید حسین نصر ثابت می کند که طرحهای قالی ایرانی هر چند به قیاس ماهیت انتزاعی خود در بردارنده و بر انگیزنده ی خاصیت های زینتی و آ ذینی است ، «بیان و نمایش یک فرهنگ خاص و جهان گری خاص » هست که پس از اسلام بیش از پیش ماهیت رمزی و نمادی یافته و لاجرم پیچیدگی خطوط طراحی و فراوانی نقشمایه ها را غایتی نیست بلکه آنچه از «آشفتگی منظم » تکرار نقشمایه ها خواسته شده ، رسیدن به وحدت است از کثرت . سپس با تکیه بر نظریه ای که ایران شناس مشهور ریچارد اتینگهاوزن درباره ی هنرهای ایرانی پرداخته ، سنت طراحی قالی ایران را بر اساس سه ویژگی «قوت رنگ آمیزی » و «تجرید گرایی » و «آرمان خواهی » توصیف و تعریف می کند . غلبه ی رنگهای فروزان و گل و گیاه را در طراحی قالیهای ایرانی نشانه ای می داند از «آرمانخواهی » مردمانی که محیط زیست بیشترینشان خشک است و خالی از خرمی . به درستی می گوید که قالی ایرانی خواه ایلیاتی و روستایی و خواه شهری ، اثر از تلاش پایان ناپذیر مردمانی دارد که می خواهند « واقعیت زود گذر و گریزان بهار خرم رنگارنگ را تسخیر کنند » و جاویدان سازند . این نیز هست که مخلد گشتن نظم و عقل گرایی و ارامش در طرح و نقش قالیهای ایران چه بسا اشاره داشته باشد به قدر و اهمیت این صفات در نزد مردمانی که زندگیشان در طول تاریخ دستخوش بیقراری و نابسامانی و آشفتگی و هرج و مرج ادواری بوده است . چنین است که سمبولسیم و نماد پردازی قالی ایرانی از دیدگاه هیلمن بیشتر جنبه ی سمبولسیم انسانی می یابد تا نماد گرایی یکایک نقشمایه ها . هیلمن در ادامه ی مباحث فصل چهارم کتاب خود یافته های خود درباره ی نماد پردازی و نماد گرایی قالی ایرانی را اندک اندک در حجم تاریخی بسط می دهد و همه ی ابعاد تمدن و فرهنگ اسلامی و بیش از همه معماری را دربر می گیرد . دومین مدخل این فصل پیوند طرح و نقش قالیها و نقوش تزیینی معماری اسلامی است که در پرتو آن پاسخی می توان یافت به پرسش چگونگی نماد پردازی نقوش برخی قالیها . پاسخ را نویسنده در رمز گشایی نقشمایه های رمزی و نمادینی نهفته می داند که معماری بناهای مذهبی ( مساجد و بقعه ها و زیارتگها ) مالامال آنها است و «الهام بخش بسیاری طرح و نقشمایه های قالیبافی بوده است ». چون در مسجد و صحن و شبستان و منارهایش اثری از شبیه سازی صورت و قامت انسانی نیست « یا چیزی که در چشم مردم مغرب زین از شبیه سازی مذهبی اثر داشته باشد »
قالی ایرانی
نماد پردازی بناهای اسلامی ممکن است در بادی امر برای کسانی که جویای نماد های بارز و گونه ای «سمبولسیم گویا و صریح » هستند مبهم و بلکه نامفهوم باشد . امل آن گاه که از قید و بند زبان صریح سمبولسیم کلیسایی و سنت شمایل سازی مسیحیت رها شویم در مییابیم که گلها و شاخ و برگهای اسلیمی و ختایی کاشیکاریهای بناهای اسلامی و قالیهای اسلامی را زبانی دیگر و غایتی دیگر است که همان تجسم فردوس برین است . چنین است که نگرنده ی عامی در گسترش پیچان اسلیمی کاشیها و قالیها بهشت برین و عالم ملکوت را در برابر خود می بیند . نویسنده این نتیجه را حاصل می آورد که بسیاری از قالیهای ایرانی چیزی جز تلاش برای شکوفا داشتن گلزارها و بوستانها نیستند و همه را مقصود آن است که آن باغ آرمانی ملکوتی را بر زمین و عالم خاکی شکوفا سازند »
در خصوص چگونگی شکل یافتن نقشه های فرش ایران به ویژه آنچه که در سطور پیش به نقل از هیلمن در بیان نماد باغ آرمانی بر روی زمین و در میان فرش ایرانی گفته شد ، مباحثی نیز توسط کورت اردمان در کتاب مشهور وی «هفتصد سال قالی شرق » عنوان شده است .
اما برای اولین بار دکتر علی حصوری به بررسی دقیقتر این قبیل نقوش در قالی ایران پرداخت و از همانجا توانست ماهیت نقشه های لچک و ترنج و شکار گاه را که از طرحهای بنیادی فرش ایران می باشند اشکار سازد وی می نوسید :
« دسته ای از قالی های تاریخی ایران به طور مشخص و به طور مشخص و با وضوح و دسته ای دیگر تلویحا نقشه ی باغی را تصور می کنند ، نام اصیل ایرانی برای این نقش ها گلستان است که به علت رواج آن در قدیم ، در ترکیه هم به همین نام (gulistan) معروف است .
در دوره ی صفوی ظاهرا آن را گلزار هم می نامیده اند . در روی این فرش صفوی کتیبه ای وجود دارد که یک مصراح آن چنین است :نقش گلزلر ز رویش خجل است . متاسفانه عمده ی مترجمان و مولفان معاصر ، یه ترجمه از انگلیسی ، فرانسه و آلمانی آن را نقشه ی باغی می نامند ، که زیبا هم نیست . چنان که خواهیم دید می توان ؟آن را فردوس ، پالیز و امثال آن هم نامید . . از نخستین دانشمندانی که به این نکته توجه جدی کردند ، باید از آرتور آپهام پوپ نام برد که در جستجوی زمینه ها یا بنیاد های طرح ایرانی ، پیش از هر چیز به نقشه ی باغ ها و تصور ایرانی از باغ فردوس ( Pardise ) که گلستان مینوی است توجه کرد .
فکر باغ را نمی توان از مفهوم فردوس جدا کرد ، زیرا فردوس باغی است عظیم تر ، با زیبایی های پایدار و با جذابیت های گوناگون و فراوانتر . این باغ فردوس یکی از اساسی ترین مفاهیم در تمام فرهنگ ایرانی است و همیشه موقعیتی مرکزی در اندیشه و احساسات ایرانیان داشته است . فردوس ، چنان که از معنی ریشه آن بر می آید باغی است محصور ، با چند حصار پشت سر هم که یک حصار آن از همه بلند تر و پهن تر ( کلفت تر) است . ( معمولاً هفت حصار ) به طوریکه اهریمن نتواند به آن راه پیدا کند . حاشیه های مکرر مخصوصاً یک حاشیه ی پهن و مشخص میانی در فرش ایران همین دیوار های مکرر فردوس است . فردوس دارای سرچشمه آبی است . ازلی – ابدی به طوری که همیشه آب در آن جریان دارد و هیچ گاه قطع نمی شود در فردوس انواع حیوانات اهلی و وحشی و گیاهان ، از بهترین انواع وجود دارند و بدون داشتن نیاز ، بدون آسیب اهریمن و مرگ ،زندگی شاد و جاودانه ای را می گذرانند . به همین دلیل جای جای آن دارای آبگیر هایی است و در آن ماهی ها و پرندگان آبی زندگی می کنند .حرکت آب در فردوس و اصولاً طرح این باغ دارای دارای نظم هندسی بوده است ، به این معنی که شبکه های مستطیل یا مربعی با جوی های آب بوجود می آمد . در عمده آنها چهار جوی و آبگیر هایی وجود داشت به طوریکه جریان آب شبکه ای از چهر گوش ها ( مربع یا مستطیل ) و آب گیرهایی به همین شکل و احتمالاً گرد پدید می آورد که آگر آبگیرها را مرکز الگو قرار دهیم ، باغچه های شش قسمتی پدید می آمد ، به طوری که در چهر طرف هر آبگیر بیست و چهار باغچه مشترک با چهار آبگیر دیگر پدید می آمد . این نشان می دهد که احتمالاً الگوی دوازده قسمتی که از مبانی تقسیم های ایرانی است در باغ رعایت می شده است . در کنار نخستین دیوار درونی باغ هم جوی آبی ( جزو شبکه ) قرار داشت و در واقع تمام سطح باغ تحت پوشش شبکه های جوی ها بود . مردم نواحی مذکور تا حدود دریاچه ی وان امروز در شمال و تا نزدیکی های دریای مدیترانه در غرب برای تجسم این گلستان مینوی ، نه تنها محیط زندگی خود یعنی آبادی ها و شهرها ، بلکه باغ هایی شبیه فردوس متصورخود ساخته بودند که چشمه ای مهم یا شعبه ای از رود بزرگی به آن راه داشت و به طور عمه هفت حصار داشت که یکی از همه استوارتر یعنی پهن تر و بلند تر بود و پهنای آن گاه غیر قابل باور ، مثلاً شصت ارش ( گز ) ، اما دیواره های پنج تا ده گزی عادی بود . این حصار نه برای جلوگیری از نفوذ دشمن که هیچ دشمنی حتی دیواری با پهنای ده گز نمی توانست ، بلکه همان برای دور ماندن از گزند اهریمن بود .
آب چشمه یا رود درون فردوس شبکه ای می ساخت که توصیف شد . در این فردوس از انو.اع حیوانات ، مخصوصاً حیوانات وحشی ، ماهی و پرندگان می انداختند . البته ماهی همراه آب و پرندگان هم خود به درون چنین محوطه ی امن وآسوده ای می آمدند ، زیرا فردوس های زمینی هم مقدس بودند و از آنها سخت نگهداری می شد . انواع درختان و گیاهان ، مخصوصاً گل ها را در آن می کاشتند و دقیقاً شکل گلستان یا باغی را می یافت که دارای گل کاری و درخت کاری منظم و مرتب و سنجیده ، با شبکه آبیاری و راه هایی برای عبور و گام زدن داشت . توصیف فردوس ها وآبادی هایی با برخی از این مشخصات در آثار فراوانی آمده است » .
تا به این لحظه با جزیی از اثار و تفکرات برخی از اندیشمندان غربی در مورد ماهیت نقش های فرش ایران آشنا شدیم و در کنار آن با نظرات محققانه پژوهندگان ایرانی آشنا گردیدیم .
در اینجا با توجه به آنچه از باغ های مینوی و فردوس گفته شد به بررسی این باغ ها بر روی فرش ایران و چگونگی بوجود آمدن نقوش دیگر از آن می پردازیم .
در ادامه با معرفی و بررسی چند جستار جدید در نقش های فرش ایران که توسط پژوهندگان ایرانی انجام یافته ، به اختصار با بیان نماد گونه و رمز پردازانه ی تعدادی از نقش مایه ها نیز اشنا می شویم . هر چند در این مختصر امکان ارائه همه ی این نظرات نیست .